۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

فرشته کوچولو

مسیحای گلم امروز حدود یک ماه ونیم میشه که خدا تو رو یعنی فرشته ی کوچولو رو به ما داده
من و بابا هرروز خدا رو شاکریم که تو رو داریم
اگر جای ما بودی می فهمیدی که چه حسی داریم وقتی از ته دل به ما لبخند میزنی یا وقتی که دنبال صدای ما میگردی
خیلی حس خوبیه وقتی صبح که میشه با دستای کوچولوت من و بابا رو بیدار میکنی
تازگی ها از خودت صدا در میاری و با ما حرف میزنی
حس خوبیه وقتی پوستت که مثل برگ گل می مونه رو لمس میکنیم
خدا خیلی مهربونه که یکی از فرشته های کوچولوش و به هدیه کرده فرشته ای که روز به روز با نمک تر میشه
وبا یک لبخند خستگی رو از تنمون دور میکنه
صبح تا شب فقط تموم حرفمون از فرشته ی زندگیمون هست  اره منظورم تویی مسیحا جونم
همه این حرفا بهونه ای واسه گفتن این حرف
دوستت داریم فرشته کوچولو
راستی چند روز پیش رفته بودیم دفتر مجله شهرزاد تا با 3 قلوها مصاحبه داشتن میشناسیشون که پسر عمو و دختر عموهات
اما تا تو رو دیدن از من گرفتن و دست به دست چرخوندن
همشون میگفتن چه پسر خوشگل و تپلی
کلی ازت عکس گرفتن و از من خواستن یکی از عکسایی که توش خندیدی رو براشون بفرستم
همه میدونن پسر من دوست داشتنیه